جدول جو
جدول جو

معنی داغمه بستن - جستجوی لغت در جدول جو

داغمه بستن(کَ وَ دَ)
خشک و سیاه شدن پوست (چنانکه در لب) از حرارت درونی چون از تب و یا از حرارت بیرونی چون از آتش و آفتاب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ بَ)
تنظیم کرتهای باغ. کرت بندی. مرزبندی زمینهای باغ. آرایش و تنظیم زمین باغ و بستان. ورجوع به باغچه و باغچه بندی و باغچه بندی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ دَ)
حلقه زدن. دایره زدن. بشکل دایره ایستادن. گرداگرد چیزی قرار گرفتن. جرگه زدن:
رقص میدان گشاد ودایره بست
پر درآمد بپای و پویه بدست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ کَ دَ)
دانه بستن خوشه و در خوشه، پیدا آمدن گندم و مانند آن در خوشه. (آنندراج). پیدا آمدن و از حالت شیری به انجماد و سفتی گراییدن حب گندم یا جو یا عدس و جز آن:
فیض ما دیوانگان کم نیست از بهر بهار
خوشه بندد دانۀ زنجیر در زندان ما.
صائب.
خوشۀ من دانه گر بندد دل پروانه است
برف را در خرمن من رنگ و رو کاهی شود.
قاسم.
اجراء، دانه بستن گیاه. اخلاع، دانه بستن خوشه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ دَ کَ دَ)
سر مکتوب را چسباندن و مهر کردن. (ناظم الاطباء). مکتوب را ختم کردن
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
داغدار کردن. نشان داغ در او پدید آوردن:
بدل صد داغم از هر تار کاکل میتوان بستن
باین تار محبت دستۀ گل میتوان بستن.
مفیدبلخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از غازمه بستن
تصویر غازمه بستن
کبره بستن، کلفت شدن پوست
فرهنگ لغت هوشیار